جدول جو
جدول جو

معنی دیر عمان - جستجوی لغت در جدول جو

دیر عمان
(دَ رِ عَ)
در نواحی حلب است و معنی آن بسریانی دیرالجماعه است و در زمان ابوفراس بن ابوالفرج بزاعی ویران بوده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دور زمان
تصویر دور زمان
گردش زمان، حوادث روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیر مغان
تصویر دیر مغان
در آیین زردشتی بنایی که آتش مقدس در آن نگه داری می شود و پرستشگاه زردشتیان است، آذرکده، آتشکده، آتشگاه، آتشخانه
در تصوف مجلس عرفا و اولیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در زمان
تصویر در زمان
درحال، فی الفور
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رِ ؟)
دیری است از دیرهای مصر واقع در جیزه. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(دِ یِ)
دهی است از دهستان دلدوز بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار با 150 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شِ پَ سَ)
دیرماننده، که دیرماند، که دیرپاید:
کز عمر هزار سالۀ نوح
صد دولت دیرمان ببینم،
خاقانی،
، بقا و پایداری و بمعنای باقی و پایدار، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ اَ)
ازقرای غوطۀ دمشق نزدیک قرحتا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ سَ)
دیری در شمال سوریه نزدیک معره النعمان که گویند مقبرۀ عمر بن عبدالعزیز در آن بود. (از تاج العروس) (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ عَ رْ)
رشته کوهی است در طی، نزدیک قریۀ جو و ذکر آن در اشعار زهیر آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ مُرْ را)
مثنای مرست و آن که در حجاز است مران است. خالدی گوید: این دیر نزدیک دمشق بر تپه ای است که مشرف بر مزارع زعفران و باغهای زیباست. بنای این دیر ازگچ ساخته شده و از سنگهای رنگارنگ مفروش شده دیری بزرگ است و در آن راهبان بسیارند. (از معجم البلدان). بنام دیر قدیم نیز خوانده میشده در سوریه نزدیک دمشق. دیری بزرگ بود و در عهد بنی امیه رونق داشت و در اطراف آن قریه ای بنا شد. ولید بن عبدالملک در آنجا درگذشت (96 هجری قمری). احتمالا ولید بن یزید آنجا را اقامتگاه خود قرار داد. و آن را دیر سمعان هم خوانده اند. (از دائره المعارف فارسی). رجوع به دیر سمعان شود
لغت نامه دهخدا
(رِ اَ)
سلاطین چون کسی را امان دهند و خواهند که مزاحمتی از لشکریان به او نرسد تیری که نام پادشاه بر آن نقش کرده باشد از جعبۀ خاص به او دهند و این نشان امان باشد. (آنندراج) (از غیاث اللغات) :
تا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم یا بدهی تیر امانم.
سعدی.
چومژگانش به قتل عام شاد است
وزان تیر امان کس را نداده ست.
مسیحی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز. واقع در 35هزارگزی جنوب باختری سقز و 15هزارگزی جنوب شوسۀ سقز به بانه. کوهستانی، سردسیر. دارای 250 تن سکنه. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و توتون و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ ما)
دیر دیر عمان حلب، دیری است در نواحی حلب. معنای آن در لغت سریانی ’دیر جماعت’ باشد. و حمدان بن عبدالرحیم حلبی، و ابوفراس بن ابی الفرج بزاعی درباره آن ابیاتی دارند که در معجم البلدان مذکور است. رجوع به معجم البلدان یاقوت شود. دیر عمان از اعمال حلب است. (از متن اللغه). دیر عمان از اعمال حلب و معنای آن ’دیر شیخ’ باشد. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیر مغان
تصویر دیر مغان
آتشگاه نیایشگاه زرتشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در زمان
تصویر در زمان
در حال فورا فی لافور. رشته و ریسمان تافته که در سوزن کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تیر و کمان، کمان. یا تیر کمان آبی. گیاهی از تیره بارهنگهای آبی جزورده تک لپه ییها که آبزی و پایا و علفی است و دارای ساقه ای افقی میباشد که از آن برگهای هوایی و برگهای آبی خارج شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر گهان
تصویر دیر گهان
زمان قدیم مدت دراز، دیر وفت بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر مغان
تصویر دیر مغان
معبد زردشتیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرزمان
تصویر دیرزمان
بلندمدت
فرهنگ واژه فارسی سره
پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی